• Archive
  • Contact
توضيحات :
<-Description->
منوي اصلي
درباره ما

در کدام گروه سنی قرار دارید ؟ (برای بهبود مطالب وبلاگ)









جنسیت شما چیست ؟ ( برای تطبیق مطالب وبلاگ با شما )

میزان رضایت شما ( از 20) چه قدر است ؟









آخرين مطالب
محبوب ترین ها

آمار وبلاگ
بازدید امروز : 6372
بازدید دیروز : 180
بازدید کل : 457610
تعداد مطالب : 673
تعداد نظرات : 29
کاربران عضو شده : 6
1 2 3 4 5
نويسنده : عرفان | دسته بندي : کل مطالب هنری, تنهایی, تمام کردن, | نسخه قابل چاپ

تاريخ ارسال مطلب : 28 مرداد 1391 - 05:00

خــوب ِ مــن ،
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم.

غزال


برچسب‌ها :

1 2 3 4 5
نويسنده : عرفان | دسته بندي : کل مطالب هنری, تنهایی, | نسخه قابل چاپ

تاريخ ارسال مطلب : 28 مرداد 1391 - 05:00

عاشق تنهاییم چون تنها کسی که هروقت بهش نیاز داری کنارته همیشه ساکته برای همین راست میگه.

پگاه


برچسب‌ها :

1 2 3 4 5
نويسنده : عرفان | دسته بندي : تمام مطالب روز, کل مطالب هنری, کل مطالب مربوط به عشق, | نسخه قابل چاپ

تاريخ ارسال مطلب : 28 مرداد 1391 - 05:00

به یکrlm;جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...

به یکrlm;جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را میrlm;بره و از میانشون میrlm;گذره از بعضی آدمrlm;ها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی.

به یکrlm;جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
بزرگ ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن.

به یکrlm;جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره.

به یکrlm;جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
شاید کسی که روزی با تو خندیده رو از یاد ببری، اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته، فراموش نکنی.

به یکrlm;جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ ترین هنر دنیاست.

به یکrlm;جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
از درد های کوچیکه که آدم می ناله؛ ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال می شه.

به یکrlm;جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اگر بتونی دیگری را همونطور كه هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو کاملا واقعیه.

به یکrlm;جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.

به یکrlm;جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
كسی كه دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینكه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش.

و بالاخره خواهی فهمید که :

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود
" هست.

یک کم کنجکاوی پشت "
همین طوری پرسیدم"
هست.

قدری احساسات پشت "
به من چه اصلا
" هست.

مقداری خرد پشت "
چه میدونم
" هست.

و اندکی درد پشت "
اشکالی نداره
" هست.

پگاه


برچسب‌ها :

1 2 3 4 5
نويسنده : عرفان | دسته بندي : کل مطالب هنری, | نسخه قابل چاپ

تاريخ ارسال مطلب : 28 مرداد 1391 - 05:00

زندگی چون گل سرخ است

پر از عطر... پر از خار... پر از برگ لطیف...

یادمان باشد اگر گل چیدیم

عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار همند...!

پگاه


برچسب‌ها :

1 2 3 4 5
نويسنده : عرفان | دسته بندي : کل مطالب مربوط به اخبار سیاسی, | نسخه قابل چاپ

تاريخ ارسال مطلب : 28 مرداد 1391 - 05:00

به نقل از بی بی سی فارسی در تاریخ 26 تیر 1391 ناوگان آمریکایی کشتی ایران را در تنگه هرمز مورد هدف قرار داد وبه نقل از اخبار ایران شناور امارت مورد هدف قرار گرفته


برچسب‌ها :

1 2 3 4 5
نويسنده : عرفان | دسته بندي : کل مطالب هنری, تنهایی, تمام کردن, | نسخه قابل چاپ

تاريخ ارسال مطلب : 28 مرداد 1391 - 05:00

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی،تورا بالهجه ی گلهای نیلوفر صداکردم.

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعاکردم.

پس از یک جستجوی نقره ای، در کوچه های آبی احساس،

تورا از بین گلهایی که در تنهاییم رویید، باحسرت جداکرم.

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:

دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی،

ومن، تنها برای دیدن زیبایی آن چشم،

تورا در دشتی از تنهایی و حسرت، رها کردم!!!

همین بود آخرین حرفت.

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت،

حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب وساکت و نارنجی خورشید، واکردم.

نمیدانم چرا رفتی،

نمیدانم چرا، شاید خطا کردم.

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی،

نمیدانم کجا،تاکی،برای چه،

ولی رفتی و بعداز رفتنت ،باران چه معصومانه میبارید.

و بعد از رفتنت ،یک قلب دریایی ترک برداشت.

وبعد از رفتنت ،رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد.

وکنجشکی که هر روز از کنار پنجره، با مهربانی دانه برمیداشت،

تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد.

وبعد از رفتن تو ،آسمان چشمهایم خیس باران بود.

و بعد از رفتنت ،انگار کسی حس کرد من بی تو، تمام هستی ام از دست خواهد رفت.

کسی حس کرد من بی تو،هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد.

و بعد از رفتنت ،دریا چه بغضی کرد.

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد.

و من با آنکه میدانم تو هرگز یادمن را با عبور خود نخواهی برد،

هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام، برگرد!!!!

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد؟!!!

و بعد از اینهمه طوفان و وهم و پرسش و تردید،

کسی از پشت قاب پنجره، آرام و زیبا گفت:

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو، در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم!

ومن در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید،

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است،

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر،

نمیدانم چرا!!!

شاید به رسم عادت پروانگی مان،

باز،

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم!!!"



برچسب‌ها :