تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
ابزار تادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
خدمات سئو سایت
چاپ ساک دستی پارچه ای
چاپخانه قزوین
طراحی سایت در قزوین
چاپ ماهان
چاشنی باکس
کرگیری
کرگیر
هلدینگ احمدخانی قم
https://avalpack.com
طراحی سایت و سئو سایت پزشکی و کلینیک
همکاری در فروش
لوله‌ پلی‌ اتیلن
خرید فارماتون کودکان
نوروفیدبک در مشهد
techtip




به آدرس جدید ما سر بزنید : ytest.ir - اس ام اس های عاشقانه سری6 s

  • Archive
  • Contact
توضيحات :
امشب ز غمت میان خون خواهم خفتوز بستر عافیت برون خواهم خفتباور نکنی خیال خود را بفرستتا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت صداي قلب تو را پشت آن حصار بلندهميشه مي شن
منوي اصلي
درباره ما

در کدام گروه سنی قرار دارید ؟ (برای بهبود مطالب وبلاگ)









جنسیت شما چیست ؟ ( برای تطبیق مطالب وبلاگ با شما )

میزان رضایت شما ( از 20) چه قدر است ؟









آخرين مطالب
محبوب ترین ها

آمار وبلاگ
بازدید امروز : 6361
بازدید دیروز : 180
بازدید کل : 457599
تعداد مطالب : 673
تعداد نظرات : 29
کاربران عضو شده : 6
1 2 3 4 5
نويسنده : عرفان | دسته بندي : تمام اس ام اس ها, | نسخه قابل چاپ

تاريخ ارسال مطلب : 29 مرداد 1391 - 12:22

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت

وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست

تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت

صداي قلب تو را پشت آن حصار بلند

هميشه مي شنوم

هميشه سوي تو مي آيم

هميشه در راهم

هميشه با توام اي جان

هميشه با من باش

گر یک نفست ز زندگانی گذرد

مگذار که جز به شادمانی گذرد

هشدار که سرمایه سودای جهان

عمرست چنان کش گذرانی گذرد

برگیر شراب طرب انگیز و بیا

پنهان ز رقیب سفله بستیز بیا

مشنو سخن خصم که بنشین و مرو

بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا

با می به کنار جوی می باید بود

وز غصه کناره جوی می باید بود

این مدت عمر ما چو گل ده روز است

خندان لب و تازه روی می باید بود

یک بوســـــــه ز تو خواســتم و شش دادی

شاگــــــرد که بــودی که چنین اســـــــتادی

خوبـــــی و کـــــــرم را چـــو نکو بنیــــــــادی

ای دنیــــــــــــــا را ز تو هـــــــــــــــــزار آزادی

ما حاصل عمری به دمی بفروشیم

صد خرمن شادی به غمی بفروشیم

در یک دم اگر هزار جان دست دهد

در حال به خاک قدمی بفروشیم

لب باز مگیر یک زمان از لب جام

تا بستانی کام جهان از لب جام

در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است

این از لب یار خواه و آن از لب جام

ای دست جفای تو چو زلف تو دراز

وی بی سببی گرفته پای از من باز

ای دست از آستین برون کرده به عهد

وامروز کشیده پای در دامن باز

بود درد مو و درمونم از دوست

بود وصل موو هجرونم از دوست

اگر قصابم از تن واگره پوست

جدا هر گز نباشه جونم از دوست

مهتاب بنور دامن شب بشکافت

می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت

خوش باش و میندیش که مهتاب بسی

اندر سر خاک یک بیک خواهد تافت

چشمت که فسون و رنگ می بارد ازاو

افسوس که تیر جنگ می بارد از او

بس زود ملول گشتی از همنفسان

آه از دل تو که سنگ میبرد از او

ای روی تو آرزوی دیرینهٔ ما

جز مهر تو نیست در دل و سینهٔ ما

از صیقل آدمی زداییم درون

تا عکس رخت فتد در آیینهٔ ما

گفتم که دلم هست به پیش تو گرو

دل باز ده آغاز مکن قصه ی نو

افشاند هزار دل ز هر حلقه ی زلف

گفتا که دلت بجوی و بردار و برو!

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت

وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست

تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت

بی نور تو روز در محاق افتاده است

بین شب و ماه افتراق افتاده است

چشمان تو چون حادثه ي صاعقه ای

در زندگی شب اتفاق افتاده است!

خواهم که شبی محو جمال تو شوم

نظارگی بزم وصال تو شوم

وانگاه به یاد شمع رویت همه عمر

بنشینم و فانوس خیال تو شوم

تا کی به لبت ناله ی جانسوز بود

یا بر لب تو شعر غم آموز بود

بیهوده در انتظار فردا منشین

کامروز تو فردای پریروز بود

دل را چو به دردِ عشق افسون کردم

از شهر نهاد خویش بیرون کردم

چون راز ونیاز هر دو معجون کردم

آنگاه دوای دلِ پرخون کردم

گر همچو من افتاده ی این دام شوی

ای بس که خراب باده و جام شوی

ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم

با ما منشین اگر نه بدنام شوی

هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد

هر پاکروی که بود تردامن شد

گویند شب آبستن و این است عجب

کاو مرد ندید از چه آبستن شد

تا در ره عشق آشنای تو شدم

با صد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی وش من به حال زارم بنگر

مجنون زمانه از برای تو شدم


برچسب‌ها :